۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

بوی خوش چهارشنبه سوری امسال!...با رایحه وطن.

از ترافیک سنگین اتوبان رسالت و بوق زدنهای ممتد مردم فهمیدم که نه!مثل اینکه امروز بر خلاف سالهای اخیر چهارشنبه سوری یه بوی دیگه ای داره.فقط بوی اکلیل سرنج سوخته و باروت سوخته چینی نیست...امروز تو تاکسی بعد ماهها هرکس حرف میزد بوی وطن میومد...بوی ایران میداد...باورتون نمیشه!سوار تاکسی که شدیم(من و دوتا مرد دیگه عقب بودیم یه پیرزن نقلی هم جلو نشسته بود) راننده شروع کرد:
میشنوید رادیو چی میگه؟!میگه موتوریا از 2 به بعد حق ندارن بیان تو خیابون...هه هه هه هه...آخه بگو بیشرف اینا همینجوریش پول بنزینشونو در نمیارن که بخوان شیکم زن و بچشونو سیر کنن...خانوم ببخشدا...بی ادبیه... ولی واقعا حرومزادنا!
اون چمران کثافت!...تو خونه ریشاشو با شیر میشوره,اطو میکنه بعد میاد بیرون که بگه من آدم معنوی ایم...کثافت داره از اسم برادر شهیدش سوء استفاده میکنه...وگرنه چرا دو کلام از موسوی و کروبی حمایت نکرد؟!...چرا از احمدی نژاد انتقاد نکرد؟!...فقط بلدن مردمو بچاپن!بیشرفا!
از خنده مرده بودیم همه!
یهو برگشت گفت:بیا اینم از این!تا دونفر میگن فلان روز میخوایم بیایم بیرون اینا خودشونو خیس میکنن!موتورا نیان!حکومت نظامیه!مردم نیان!اگه بیان برای خریده!ایشالا همین امروز ملت بزنن کارو تموم کنن!والا بخدا خسته شدیم!آخه من با بنزین هفتصد تومنی چجوری تو این ترافیک کار کنم؟...بنزین چهارصدیمون هم که سریع تموم میشه!آخه بگو بیشرفا خودتون بیاید با بنزین هفتصدی کار کنید ببینید آخر شب براتون بیست تومن میمونه؟!اگه موند بیان منو اعدام کنن!مثل بچه های مردم...
هیچی از این اعتراضای خاموش برای یک حکومت خطرناکتر نیست...تمام سعیمون باید برای به صحنه کشوندن اینا باشه تا 25 خردادی دیگه بیآفرینیم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر